قفسه سینه ام تماما گرفته ، به سختی نفس میکشم ، تمام انرژی ام را در سر انگشتانم جمع کرده ام تا حداقل چیزکی برای شما یا برای آنهایی که شاید سالها بعد اینجا را بیابند بنویسم . 

مادر میگوید بیا برویم نوار قلب بگیریم ، راستش بدم نمی آید ، ممکن است یک لاعلاجی چیزی داشته باشم و بفهمم خداوند چه لطفی به من داشته که دعاهایم به این زودی مستجاب گردیده . یا حداقل اش هیچ مرضی ندارم و فقط یک نوار قلب مانده روی دستمان که حسابی به کار می اید ‌ . عکس نوار قلب به اندازه عکس دست های سرم زده ژورنالیستی ست اما برای تنیج های ۱۴ ،۱۵ ساله که با share  کردن این عکس ها ترحم معشوق های پوچ شان یا فالور های پوچ ترشان را میخواهند ‌ . راستش من سرجمع یک ادم  و نصف ای هم فالور ندارم ، او راهم فالو یا فالور ندارم ‌ . من فقط اینجا را دارم تا با نوشتن پرت و پلاهایم ، قفسه سینه ام را کمی سبک تر کنم که حالا انگار دیگر این هم افاقه نمیکند ‌ . 

امروز خوشحال بودم ، میتوانید حدس بزنید برای چه ؟! 

یقینا نمیتوانید حدس بزنید شادی ام برای شخصیت دوست داشتنی سریال محبوبم است که امروز در قسمت دهم انتخابات شورا را از رقیب سرسخت و کهنه کارش برده ، مثل اینکه ابراهام لینکلن از گور بلند شود ، نامزد انتخاباتی شود و بعد ترامپ ، انتخابات را از او ببرد ، شادی ام همانند شادی طرفداران ترامپ است همانقدر پوچ و مسخره . 

در مناظره انتخاباتی اش ، شخصیت سریال را میگویم ، وقتی تا لحظات آخر درحال تحقیر از جانب رقیب اش بود با یک سخنرانی چند جمله ای جمعیت را به وجد اورد و مدام فریاد میزد Take chance on me ، جمعیت با او یک صدا شده بود ، من هم از پشت گوشی داد میزدم take chance on him ، و اشک احمقانه در چشمهایم حلقه زده بود ، در حدی نیستم که این کنش واکنش های روان شناختی را تحلیل کنم اما میتوانم حدس بزنم این یک موضوع ترند برای تز و تحقیقات میتواند باشد ، وگرنه چرا باید روی استیک نوت های روی میز بنویسم Take chance on me  و به دیوار رو به رویم بچسبانم ، بی آنکه بدانم اصلا این فرصت را از چه کسی میخواهم ؟! 

سینه ام به خس خس افتاده ، احتمالا این را باید در لحظات آخر از خدایی بخواهم که دیشب به پایش افتاده بودم که خدایا مرا ببر و امشب در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت از او میخواهم فرصتی دوباره به من بدهد ‌ . 

از انسان شگفت زده ام . من نمیدانم یک انسان چقدر میتواند عزیز شود ، در تمام عمر هم فقط یک انسان بسیار عزیز دیده ام که آن هم در سریال یوسف پیامبر بوده ، اما من میدانم یک انسان تا چه حد میتواند حقیر شود ، البته آن هم فقط یک نفر بسیار حقیر دیده ام که حالا بی جان روی تخت دراز کشیده و خزعبلات تایپ میکند ‌ .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها